کرم خوری

سوسماری خون می خورد که فریاد بزند در گلو

فالوده که آلوده بود به خشونت ...پلیدی و پستی بود  که در وجودم متورم می شد

با رگی بزرگ حتی گاها بزرگ تر از آئورت شاید با املایی غلط

سوسک از سیاهی در خود غوطه ور بود ...سیاه بود که غوطه ور بود

غوطه ور بود چون سیاه بود...

آسکاریس هم کرم بود مثل شب تاب یا شاید پروانه ای که دیشب در بالینم بود

کرم بودن

پروانه بودن

با پروانه بودن

سرسام بود

سرم روی میز جا از دیوار

مثل من باش تا در من غوطه ور شوی

در من

با من

سیاه

تا غوطه ور شوی درست مثل سوسک داستان من