بوی یاس می دهی بوی سفیدی وپاکی . هر وقت در آغوشت می گیرم می خواهم با ناخن هایم پوستت را بشکافم پاره کنم.. واز زیر آن تمام یاس هایی که پنهان کردی! بیرون بکشم .التماسم کنی.. و من اعتنایی نکنم. که شاید دیگر بوی یاس ندهی ؟
وبا ناخن های خونی که بوی یاس می داد.. دستی در موهای ژولیده ات بکشم... بپرسم :دردت آمد؟
-------------------------------------------------------------------------------
صدایی از نمناکی وجود ترس آلود خونی که به بالای سرم کشیده می شد
که یاس بازی می کنم
از سر خودخواهی
به وجود خون آلودت خیره می شوم
داغ متورم می شوی
من می سوزم از لال می زنی در؟
در را باز کن ..!
حس مردی نجسم؟
پس کجایی ای دیر آشنا؟!؟
نمیگی مردم ممکنه دلشون احیانا اشتباها تنگ بشه برات؟
نمی دونم چرا این آخری رو خیلی دوست دارم.
ولی هیچ نظری نمی تونم بدم!!!
خیلی کامله.
نفرت با کلمات ٫ درد با لحن
بغض با فریاد ٫ خشم با سکوت
...
من همانم
...
سلام چه زیبا تفسیر کردی به دلم نشست
از اینکه دقایقی چند در حالت خلسه شنا کردم احساس سبکی می کنم
اگه خواستی سفری به درون داشته باش
اگه نیای دلتنگ می شم
دیگه اصلا نمیخوای بنویسی؟!؟
سلام من آرشم صاحب وبلاگ http://teenager-cinematic.blogfa.com
اگه دوست داشتی منو به اسم "کارکاه فیلم سازی" لینک کن.بعدم بهم خصوصی بده تا منم لینکت کنم.
ممنون.